ماهو خانم ! تمیز خانم !!!
وای مهمونی رفتن دختر ما تو شمال داستانی بود واسه خودش. بی بی تمییز ما هرجا که میرفت ، نیم ساعت نشسته و ننشسته باید صاحب خونه جارو به دست کل خونه رو میگشت و تر و تمییز میکرد. وای از اون روزی که یکدونه آشغال کوچولو هر جایی _دقیقا هرجایی_ از چشم دور میموند. سلنا گلی زودی پیداش میکرد و از نمره بیست کسی که جارو کرده بود ، یک نمره کم میشد. دیگه دختری ما هست دیگه هرچی ببینه میکنه دهنش. آزمایشگاه دخترم بیست و چهار ساعته باز هست و مشغول به کار. یک دور میچرخونه و بعد هم تحویل میده ...